متن کامل مصاحبۀ هفتهنامۀ «رولسيون» با رفيق کيانوری
مصاحبۀ هفتهنامۀ Revolution با رفيق نورالدين کيانوری
رفيق فقيد احسان طبری، در مورد سير و پويه تحولات و روندهای تاريخی، درک روشن از آنها و ارزيابی واقعبينانه از همۀ کنشگران آن، مثال جالبی دارد، او میگويد:
«هنگامی که از درهها و شيبهای کوهساری بزرگ میگذريد و پيچوخمهای گوناگون آن را پشت سر میگذاريد، از هيأت و منظر عمومی و ابعاد آن کوهسار نمیتوانيد تصوری روشن به دست آوريد. ولی وقتی از آن کوهسار خارج میشويد و لختی جادۀ هامون را میپيماييد و سپس سر بر میگردانيد، آنگاه کوهساری را که درنوشتيد نيک میبينيد و از ابعاد و منظرۀ عمومی آن تصوری درست به دست میآوريد.»
حکايت انقلاب خلقي، ضد امپرياليستی بهمن ۱۳۵۷ ايران، و جايگاه انديشهای پيروان سوسياليسم علمی و نمايندۀ آن حزب تودۀ ايران نيز در اين ميان، از اين قاعده کلی مستثنا نبوده و نيست.
در تير ماه ۱۳۵۴ کميته مرکزی حزب تودۀ ايران در پلنوم پانزدهم خود، علیرغم صدماتی که از فردای کودتای آمريکايی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ متحمل شده بود، قادر گرديد با تحليل علمی از شرايط ايران و جهان، سر زدن طلوع انقلاب خلق را بشارت دهد.
کميته مرکزی حزب تودۀ ايران، با شروع خيزش مردمی کشور در سال ۱۳۵۶ به استقبال شانزدهمين پلنوم خود رفت.
بر بستر تحولات انقلابی کشور، پلنوم شانزدهم حزب تودۀ ايران ضمن تدقيق سياست مبارزاتی حزب حول پنچ محور مشخص، به دفاع از انقلاب خلق قهرمان ايران، برای تحقق آماجهای اساسی اين انقلاب يعنی استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، برخاست.
رفيق کيانوری که در تنظيم اين سياست نقش بهسزايی داشت، در اين پلنوم به عنوان دبير اول کميته مرکزی حزب تودۀ ايران انتخاب گرديد. به جرات میتوان گفت، رفيق کيانوری در يکی از دشوارترين دوران حيات حزب، سکان رهبری آن را به دست گرفت.
طی سالهای گذشته منتقدين و مخالفين خط مشی انقلابی حزب تودۀ ايران در انقلاب بهمن تلاش کرده اند تا:
اول) محتوای علمی اين خط مشی را نفی کنند و آن را به اصطلاح غير مارکسيستی- لنينيستی! بدانند؛
دوم) دفاع حزب تودۀ ايران از انقلاب بهمن، محملی بشود برای «مقصر» دانستن حزب در به وجود آمدن شرايط دشوار سياسی کنونی؛
برای رسيدن به اين هدف که چيزی جز تخطئه خط مشی انقلابی حزب تودۀ ايران از يک طرف و بیحرمتی به خرد و شعور سياسی تودهایها از طرف ديگر نيست، تلاش میشود تا:
۱ــ تحليل از انقلاب بهمن جدای از ظرف زمانی و مکانی آن صورت پذيرد.
۲ــ آنجا که مربوط به خط مشی سياسی حزب است، القاء شود که اعضای حزب و رهبری آن دو مقوله جدا از هم بوده اند، و اعضای حزب در اتخاذ تصميم نسبت به آنچه که سياست پشتيبانی از انقلاب ناميده میشد کوچکترين نقشی نداشته اند، و يا با کشف «خط فاصلهايی» ميان کميته مرکزی از يک طرف و رفيق کيانوری به عنوان دبير کميته مرکزی از طرف ديگر، «ثابت» کنند که سياست حزب تودۀ ايران ناشی از «القائات» و يا «پراگماتيسم» رفيق کيانوری بوده است.
سخن کوتاه، اگر بپذيريم که، تلاش ايثارگرانه، عبارت از عمل کارا، مؤثر و دارای مبنای علمی و اخلاقي، در سمت نوسازی و بهسازی نظام اجتماعی به سود مردم زحمتکش و ستمديده است، به جرات میتوان گفت که رفيق کيانوری يکی از چهرههای شاخص اينگونه نگرش بوده است.
۹ سال پيش به تاريخ جمعه ۱۴ آبان ماه ۱۳۷۸ رفيق کيانوری سياستمدار برجسته، کمونيست و انترناسيوناليست تودهای از ميان ما رفت. از رفيق آثار قلمی متعددی بر جای مانده است. از آن جمله آخرين مصاحبه رفيق با هفته نامه Revolution است، که به مثابه سياستمداری تيزبين و تحليلگری کمنظير با سلاح دانش، تجربه و واقعبينی علمی به تحليل انقلاب بزرگ ايران، خطرات و دسايس دشمنان طبقاتی داخلی و خارجی آن و راه برونرفت از وضعيت دشواری که حرکت اعتلايی انقلاب را تهديد میکند، میپردازد.
در اين مصاحبه رفيق کيانوری به روی آن رشته از معضلات انقلاب انگشت میگذارد، که امروز هر سياستمدار ميهنپرستی با گوشت و پوست خود آن را لمس میکند.
پيام رفيق کيانوری و حزب تودۀ ايران برای برونرفت از معضلاتی که انقلاب خلق با آن دست به گرِيبان بوده و هست، «ايجاد يک جبهه متحد از همه نيروهای انقلابی مسلمان و نيروهای دگرانديش پيرو سوسياليسم علمی و ساير نيروهای ميهندوست و آزادیخواه که به نيروهای عظيم خلق متکی است» میباشد. اميد که اين پيام را دريابيم!
با مطالعه اين مصاحبه و تعمق در محتوای آن، ياد رفيق نورالدين کيانوری را گرامی میداريم.
******
س: از انقلاب ايران که موفقيتی عظيم در جنبش جهانی ضدامپرياليستی به شمار میآيد، چهار سال میگذرد. لطفا بيلان دگرگونيهايی، که اين انقلاب در زمينه داخلی و در زمينه سياست بينالمللی به همراه آورده است را برای ما شرح دهيد؟
ج: بدون ترديد انقلاب ايران را میتوان مهمترين رويداد جهانی در سالهای آخر دهه هفتاد شمرد. اکنون، در آستانه پايان چهارمين سال زندگی جمهوری اسلامی که مهمترين محصول آن انقلاب نيرومند ضد سلطنتي، ضد امپرياليستی و مردمی به شمار میآيد، هستيم. يکی از وجوه با اهميت انقلاب ايران همين ويژگی است که اينکه اکنون ۴ سال از عمر آن میگذرد، هنوز يکی از مهمترين مسايل بينالمللی است و نيروهای عظيمی را در سراسر جهان به خود مشغول میکند.
آنچه را که اين انقلاب تاکنون در زمينه سياست بينالمللی، يعنی در مناسبات ايران با دنيای خارج انجام داده، میتوان به شرح زيرين خلاصه کرد:
۱ـ انقلاب ايران يکی از مهمترين پايگاههای جهانی را در يکی از مهمترين مناطق استراتژيک جهان، يعنی منطقه خليج فارس درهم شکست. همه میدانند که ايران زمان شاه سرنگونشده، با هزاران زنجير به امپرياليسم جهانی و در درجه اول به امپرياليسم آمريکا وابسته بود و دولت ايران و ارتش ايران به طور همهجانبه، مانند رژيم صهيونيستی اسرائيل، اجرا کننده نقشههای امپرياليسم آمريکا بودند و به صورت ژاندارم مقتدری در منطقه خليج فارس عمل میکردند.
اعتماد امپرياليسم جهانی به نقش رژيم شاه سرنگونشده تا اين حد بود، که احتياجی به ايجاد پايگاههای نظامی نيرومند متعلق به خود در منطقه احساس نمیکرد، زيرا مطمئن بود که با وجود رژيم سرسپرده و نيرومند ايران در خليج فارس، نفت اين منطقه که برای امپرياليسم جهانی اهميت حياتی دارد، بدون کوچکترين تهديد به سوی دنيای سرمايهداری جريان خواهد داشت و حرکت مردمی در کشورهای اين منطقه- همانطور که در عمان شاهد بوديم- به وسيله نيروهای متجاوز رژيم شاه در هم کوبيده میشد.
همانطور که میدانيم، آمريکا برای نگاهداری اين پايگاه با اهميت تمام شريانهای حياتی اقتصادی و نظامی و تمام دستگاه دولتی ايران را در دست خود گرفته بود، ارتش ايران را با مدرنترين جنگافزارها مسلح کرده بود و بيش از ۵۰ هزار مستشار نظامی خود را برای اعمال حاکميت سياسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی به ايران تحميل کرده بود و ايرانيان تعليم ديده در آمريکا را، که عده زيادی از آنها آگاهانه به خدمت امپرياليسم در آمده بودند، در مهمترين مقامات دولتی و ارتشی مستقر ساخته بود.
البته بايد يک جنبه ديگر سلطه آمريکا در ايران را به همين اندازه مورد توجه قرار دهيم و آن اهميت اقتصادی ايران برای امپرياليسم جهانی و به ويژه امپرياليسم آمريکا بود. میدانيم که ايران در دوران شاه، با توليد بيش از ۳۰۰ ميليون تن نفت خام در سال، دومين کشور توليد کننده نفت در اوپک بود و نفت ايران، طبق قرارداد خائنانهای از طرف رژيم شاه به يک کنسرسيوم انگليسی، آمريکايی، هلندی، فرانسوی واگذار شده بود.
انحصارهای نفتی امپرياليستی ساليانه دهها و دهها ميليارد دلار از نفت ايران سود میبردند و انحصارهای ديگر امپرياليستی، آن سهمی را که به ايران داده میشد، از راه فروش جنگافزار و اجناس مصرفی خود به هزار ترفند دوباره به بازارهای مالی جهان امپرياليستی باز میگرداندند. کشورهای عمده امپرياليستی بازار ايران را در اختيار داشته و بيش از ۴۸ درصد تجارت خارجی ايران در دست آنان بود.
سومين جنبه سلطه آمريکا بر ايران دوران شاه، اهميت استراتژيک کشور، برای نقشههای امپرياليستی در زمينه محاصره نظامی اتحاد شوروی بود. همانطور که میدانيم، ايران با اتحاد شوروی در طول نزديک به ۳ هزار کيلومتر هممرز است و اين مرز از لحاظ نزديکی به بخشی از عمدهترين مناطق استراتژيک درون اتحاد شوروی برای امپرياليسم آمريکا اهميت فوقالعاده دارد.
ايران حلقه اساسی ارتباط سيستم امپرياليستی «ناتو» با سيستمهای نظامی امپرياليستی در جنوب و جنوب شرقی آسيا بود. ايران عضو پيمان امپرياليستی سنتو بود، که از يک طرف به وسيله ترکيه عضو ديگر اين پيمان با ناتو و از طرف ديگر به وسيله پاکستان «عضو سوم اين پيمان» با پيمان ناتو ارتباط پيدا میکرد. در ايران مهمترين دستگاههای الکترونيک جاسوسی عليه اتحاد شوروی در نزديکی مرزهای آن کشور مستقر گرديده بود.
اين بود مختصات عمده ايران دوران شاه، به عنوان يکی از مهمترين پايگاههای استراتژيک امپرياليسم جهانی به سرکردگی امپرياليسم آمريکا و يکی از ميدانهای غارت نواستعماری. انقلاب ايران اين پايگاه را درهم کوبيد و تمام حسابهای امپرياليسم جهانی را در منطقه بسيار با اهميت جهان درهم ريخت.
در پیآمد پيروزی انقلاب، قرارداد دوجانبه نظامی با آمريکا لغو گرديد. ايران از پيمان سنتو خارج شد و در نتيجه پيمان سنتو از هم پاشيد. قراردادهای خريد ميلياردها دلاری جنگافزار آمريکا و ساير کشورهای امپرياليستی ملغا شد. دهها هزار مستشار آمريکايی از ايران اخراج شدند و هزاران مستشار و غارتگر کشورهای امپرياليستی مجبور شدند ايران را ترک گويند.
نفت ايران به عنوان بزرگترين منبع درآمد ملّی از دست هشتپاهای امپرياليستی بيرون کشيده شد. مقدار زيادی از قراردادهای غارتگرانه تحميلی به وسيله کشورهای امپرياليستی باطل گرديد. به اين ترتيب ضربه نيرومندی به منافع سياسی و اقتصادی امپرياليسم جهانی و به ويژه امپرياليسم آمريکا وارد آمد. ايران از حلقه کشورهای وابسته و سرسپرده به امپرياليسم جهانی خارج شد و به جرگه کشورهای غيرمتعهد وارد گرديد.
۲ـ در زمينه مسايل درون جامعه ايران، انقلاب توانست دگرگونيهای قابل توجه به وجود آورد. انقلاب نظام سلطنتی را، که طی دوهزار و پانصد سال در ايران برقرار بود، با يک نهيب برانداخت و راه را برای ايجاد يک نظام جمهوری بر پايه افکار و آرای عموم مردم هموار کرد.
گردانندگان درجه اول نظام سلطنتي، که مهمترين کارگزاران امپرياليسم جهانی بودند، يا از ايران فرار کردند و يا اينکه در دادگاههای انقلاب محاکمه و مجازات شدند. بخش عمدهای از افسران ارتش سرسپرده به آمريکا از ارتش برکنار و عدهای از مهمترين مهرههای جنايات دوران شاه اعدام گرديدند.
سازمان مخوف ساواک، که ساخته و پرداخته سازمان «سيا»ی آمريکا و «موساد» اسرائيل بود، منحل گرديد. مجلس شورا و سنای دوران شاه، که تنها سرسپردگان امپرياليسم جهانی در آن گرد آمده بودند، از هم پاشيده شد و نمايندگان آن مانند وزرای سابق نظام سلطنتی، از اشتغال در هرگونه مقام دولتی محروم شدند. بانکهای خصوصی که يکی از عمدهترين وسيله غارت کلان سرمايهداری وابسته به رژيم شاه و امپرياليسم جهانی بودند، ملّی اعلام شدند.
ثروتهای عظيم خاندان شاه سرنگونشده و وابستگان دربار، که اکثراً همان بزرگترين مالکان و سرمايهداران کشور بودند، مصادره گرديد و در اختيار نهادهای انقلابی قرار گرفت. بخش مهمی از کارخانجات بزرگ (نزديک به ۷۰ درصد) که صاحبانشان به بانکهای دولتی و شخصی وامهای کلان بدهکار بودند، در اختيار دولت قرار گرفت.
شورای انقلاب، به تبعيت از خواست تودههای دهها ميليونی زحمتکشان شهر و روستا، که با نيروی عظيم خود، بدون جنگافزار، انقلاب شکوهمند ايران را به پيروزی رسانده بودند يک دسته قوانين به سود زحمتکشان و در جهت محدود کردن امکانات غارتگری کلان سرمايهداران و بزرگ مالکان تصويب کرد، قوانين مزبور به محدوديت مالکيت ارضی و واگذاری زمينهای متعلق به بزرگ مالکان به دهقانان بیزمين و کمزمين، قانون ملّی کردن تجارت خارجی، قانون ملّی کردن زمينهای شهری و کوتاه کردن دست سفتهبازان از بخش ساختمان و نظاير اينها.
اين سلسله تصميمات مثبت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران تثبيت شدند و به طور چشمگيری مورد تأييد تودههای ميليونی رأیدهندگان به اين قانون قرار گرفتند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران سند تاريخی بسيار با اهميتی است که در آن مبانی مهم عمدهترين شعارهای انقلاب و جمهوری اسلامی ايران يعنی تأمين استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، جا گرفته است.
البته در قانون اساسی نقاط ضعفی وجود دارد که در صورت چيره شدن نيروهای راستگرا در حاکميت، میتواند در جهت معکوس محتوای واقعی قانون مورد سوءاستفاده قرار گيرد.
اين تصميمات که به طور کلی در چارچوب اصلاحات بورژوا- دمکراتيک قرار داشتند، میتوانستند، در صورت پيگيری و اجرا، پايهای برای دگرگونیهای ژرفتر اجتماعی- اقتصادی عليه نظام غارتگر سرمايهداری به وجود آورند. در دستگاه حاکميت کشور تغييرات بنيادی به وجود آمد. نمايندگان اقشار بينابينی و روحانيت وابسته به آنان تمام مقامات کليدی دستگاههای دولتی و قضايی و قانونگذاری، جای نمايندگان طبقات حاکمه کهنه جامعه سلطنتی را اشغال کردند.
اينها بودند عمدهترين دستآوردهای انقلاب شکوهمند مردم ايران، که بخش اساسی و عمده آن در همان سالهای اول و دوم پيروزی انقلاب عملی گرديد و با اينکه در سالهای سوم و چهارم، بر اثر يک سلسله عوامل، پيشرفت انقلاب دچار کندی و رکود شد و در زمينههايی گامهايی به عقب برداشت، هنوز اثرات عميقش در جامعه ايران وجود دارد و به عنوان يکی از عوامل عمده، در درگيریهای اجتماعی دورانی که در برابر ماست، اثر خواهد گذاشت.
س: با اين همه در کنار بيلان مثبت، مبارزات درونی ميان نيروهايی که از انقلاب ايران پشتيبانی کرده اند نيز گسترش يافته است. سرکوب بسيار شديد و اعدامهای متعدد هنوز رواج دارد. به نظر میرسد که اقداماتی نگران کننده نسبت به حزب تودۀ ايران انجام میگيرد. آيا نمیبايست اين وضعيت را در رابطه با تمايل برخیها به تضعيف انقلاب ايران ارزيابی نمود؟
ج: اين پرسش کاملاً بهجا و با اهميتی است. واقعيت اين است که در انقلاب ايران طيف فوقالعاده رنگارنگی از نيروهای اجتماعی، با افکار و عقايد و آماجها و خواستهای گوناگون اجتماعی، سياسی و اقتصادی در همه زمينهها شرکت داشتند. در يک سوی اين طيف نيروهای وابسته به بورژوازی ليبرال و بخش قابل ملاحظهای از روحانيون پشتيبان آنان قرار داشتند، که اهدافشان تنها در چارچوب «محدود کردن» اختيارات شاه و کمرنگتر کردن وابستگی به امپرياليسم جهانی جای میگرفت.
در سمت ديگر اين طيف نيروهای انقلابی مبارزی قرار داشتند، که خواستار دگرگونیهای بنيادی به سود محرومان جامعه بودند. اينها خواستار آن بودند، که هرگونه وابستگی به امپرياليسم ريشهکن بشود، امکانات غارتگری سرمايهداران و مالکان تا حدود زياد به سود تودهها محدود شود و شعار «استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی» به معنای واقعی و وسيع و ژرف آن به موقع اجرا درآيد.
در اينجا بايد به اين نکته هم توجه داده شود که با کمال تأسف در ميان اين نيروهای انقلابی از همان آغاز اوجگيری جنبش انقلابی سوءتفاهمات ذهنی بسيار و اختلافنظرهای عميق در شيوههای عمل و برداشتها و ارزيابیها وجود داشت و امپرياليسم و ارتجاع با مهارت توانستند از اين اختلافات بهرهگيری نمايند و اين نيروها را در مراحل مختلف انقلاب به جان هم بيندازند و مجموعه نيروهای انقلابی را به ميزان قابلتوجهی ناتوان سازند.
يکی از ويژگیهای انقلاب ايران اين بود، که هيچ سازمان متشکل سياسی و يا جبهه متشکل از يک سلسله سازمانهای سياسی، که برنامه مشخص و مدونی برای انقلاب داشته باشد، در مقام رهبری اين انفجار عظيم مردمی قرار نداشت و درست است که امام خمينی، به عنوان شخصيت پرنفوذ بدون رقيب در مقام رهبری انقلاب جا گرفته بود، ولی شعارهای اساسی انقلابی امام خمينی، که در بخش تخريبی کاملاً مشخص بود و به طور ساده در براندازی نظام پوسيده سلطنتی شاه، کوتاه کردن دست امپرياليسم جهانی و به ويژه امپرياليسم آمريکا و ايجاد جمهوری اسلامی خلاصه میشد، برنامه مشخصی برای دوران سازندگی انقلاب مطرح نمیکرد و در نتيجه گروههای گوناگون، هر کدام برنامه مورد علاقه خود را در چارچوب شعار کلی «جمهوری اسلامی» که به صورت عمدهترين شعار سازنده انقلاب درآمده بود، جای میدادند.
با چنين آغازی مسير رويدادهای بعدی انقلاب را میتوان تا حد زيادی قانونمندانه دانست. اين نقطه ضعف بسيار قوی، يعنی بدون يک سازمان و يک برنامه مدون مورد توافق برای سازندگی انقلاب، ميدان برای مانور دشمنان انقلاب باز میکرد و به آنان امکان میداد، که در کوتاهمدت و هم در درازمدت نقشههای شيطانی نفاقافکنانه خود را گامبهگام به مورد اجرا درآورند.
نيروهای راستگرا، يعنی آن بخش از نيروهايی که در حقيقت خواستار سازش با امپرياليسم جهانی و نگاهداری پايههای نظام کهنه بزرگ مالکی و کلان سرمايهداری هستند و با هرگونه دگرگونی بنيادی به سود محرومان جامعه دشمنی میورزند، موفق شدند، علیرغم ضربههای چندی که در جريان برکناری دولت بورژوا- ليبرال موقت و پس از آن جريان برکناری قطب زاده و بنی صدر به آنان وارد شد، از اختلافات آشتیناپذير ميان نيروهای مبارز انقلابی، چه ميان مسلمانان مبارز و نيروهای چپ دگرانديش (از آن جمله نيروهای راستين مارکسيست) و چه ميان خود نيروهای مبارز مسلمان به سود حفظ مواضع خود سوءاستفاده کنند.
در اين جريان بايد به اشتباهات بزرگ بخش مهمی از نيروهای ضدامپرياليست و مردمی و تحريکات آن قسمت از ستون پنجم دشمن امپرياليستی که ماسکهای «چپ» بر صورت خود زده اند و از همان آغاز انقلاب به جای اتخاذ سياست اتحاد و انتقاد و مبارزه، سياست دورويی و برخورد را با تودههای ميليونی مسلمانان مبارز پيرو خط امام خمينی برگزيدند، اشاره کنيم.
اين اشتباهات آب به آسياب نيروهای راستگرا سرازير کرد و به آنها امکان داد، که در چارچوب مبارزه با تروريسم کور، که به وسيله حادثهجويان از يک سو و از طرف ستون پنجم امپرياليسم، يعنی ساواکیها و شاهپرستان و نظاير آنها از سوی ديگر، در جامعه ايران به مورد اجرا گذاشته شد، ضربات جدی به همه نيروهای انقلابی مردمی، اعم از پيروان سوسياليسم علمی و يا آن بخش از نيروهای مسلمان مبارز، که خواستار جدی دگرگونیهای بنيادی به سود محرومان هستند، وارد آورند.
نيروهای قشری و راستگرا توانستند از اين شرايط بهرهگيری کنند و مبارزه عليه تروريسم کور را در ابعاد بسيار گستردهتری به صورت مبارزه با آزادیهای فردی و اجتماعی تصريح شده در قانون اساسی، درآورند و همه دگرانديشان را مورد تعقيب و مجازات قرار دهند.
بدون ترديد اين روش سياسی، که در حاکميت ايران هر روز وزنه سنگينتری پيدا میکند، به انقلاب زيان میرساند و موجب میشود که بخشی از نيروهای انقلابی، که هوادار پيگير و راستين انقلاب هستند، از صحنه مبارزه برای نگاهداری دستآوردهای انقلاب کنار زده شوند و در نتيجه صف نگهبانان انقلاب هر روز ناتوانتر شود.
اين واقعيتی است که به ويژه در يک سال اخير، يعنی در چهارمين سال زندگی انقلاب ايران، ما شاهدش هستيم. در عين اينکه اقدامات تروريستی به ميزان چشمگيری ناچيز شده اند، ولی محدوديتهای سياسی در مورد آزادیهای فردی و اجتماعی و فشار سياسی به دگرانديشان و به ويژه به نيروهای چپ هر روز افزايش میيابد و اين فشار نه تنها به آن بخشی که از عمليات تروريستی پشتيبانی کرده، بلکه به آن بخشهايی، که از همان آغاز اقدامات تروريستی را محکوم کرده و از خط ضد امپرياليستی و مردمی در حاکميت جمهوری اسلامی، يعنی خط امام خمينی، پشتيبانی کرده، نيز وارد میآيد.
حزب تودۀ ايران از همان اولين روزهای اوجگيری جنبش انقلابی ايران، با ارزيابی درست از نيروهای شرکت کننده در انقلاب و گرايشهای آنها، سياست پشتيبانی از خط ضدامپرياليستی و مردمی امام خمينی و پيروانش را در پيش گرفت و آن را با قاطعيت دنبال کرد، و به همين جهت مورد دشمنی کينهتوزانه دشمنان انقلاب ايران قرار گرفت.
حزب ما شعار جبهه متحد خلق را، جبههای که همه نيروهای ضدامپرياليستی و مردمی مسلمان و دگرانديش را در برگيرد، برگزيد و پيگيرانه در راه تحقق آن تلاش کرد. حزب ما با تجربهگيری از مبارزات چهل ساله انقلابی خود و با آموزش از تجربه انقلابهای مردمی در ساير کشورها سياست اتحاد و انتقاد با همه نيروهای ضدامپرياليست و هوادار حقوق محرومان را انتخاب کرد و سعی کرد تا با کمک فکری به ساير نيروهای مترقی و مردمی که دچار گمراهی و اشتباه میشدند، به آنان در تصيحح اشتباهاتشان ياری رساند.
تحول سياسی چشمگير «سازمان فداييان خلق» که بخش قابل توجهی از نيروهای مبارز جوان پيرو سوسياليسم علمی را در برمیگيرد، از مواضع سکتاريستی چپروانه به مواضع درست انقلابی و انترناسيوناليستی را میتوان اولين رويداد مهم در روند چيره شدن بر اختلافات در جبهه نيروهای خلقی به حساب گذاشت.
در يک سال اخير اولين نطفههای توجه به اهميت تشکيل جبههای از نيروهای مسلمان مبارز با همه گروهها و سازمانها و نيروهای دگرانديش انقلابی، در ميان پيروان اسلام انقلابی ديده میشود و میتوان اميدوار بود که مسير آينده رويدادهای سياسی در ايران و در منطقه، تشديد فشار امپرياليسم جهانی برای سرکوب جنبشهای انقلابی ضدامپرياليستی در منطقه و آشکارتر شدن عملکرد سازشکاران و تسليمطلبان و نقش روزافزون آنان در حاکميت جمهوری اسلامی، اين نطفه را بيش از پيش تقويت نمايد.
س: جنگی که کشور شما را در مقابل عراق قرار داده، همچنان ادامه دارد. اين جنگ تاکنون قربانيان زيادی داشته و ضربات شديدی نيز بر اقتصاد کشور وارد آورده است. شما پايان دادن به اين جنگ را چگونه میبينيد؟
ج: نظر شما درست است. جنگی که آتش آن را امپرياليسم آمريکا روشن کرد و با تجاوز عهدشکنانه نيروهای عراقی به يکی از حساسترين مناطق اقتصادی و سوقالجيشی ميهن ما آغاز گرديد و اکنون سال سوم خود را میگذراند و هنوز دورنمايی برای پايان پذيرفتن آن ديده نمیشود، تاکنون به دولت ايران و عراق خسارات انسانی و مادی بسيار سنگين وارد ساخته است. خسارات وارده از لحاظ انسانی بر دو طرف مدتهاست از مرز صد هزار نفر گذشته و خسارات مادی آن در ايران در اين يا آن سوی مرز صد ميليارد دلار قرار گرفته است.
هزينه جاری جنگ هر روز ۲۰- ۱۵ ميليون دلار از امکانات مالی ملت ايران را میبلعد و بدون شک در طرف عراق هم همينطور است. صدها هزار نفر از جوانان دو کشور، به جای فعاليت سازنده برای شکوفا کردن اقتصاد و فرهنگ ميهن خود، رو در روی هم ايستاده اند و يکديگر را نابود میکنند.
علاوه بر اين خسارات و شايد مهمتر از آن خسارات، تأثير بسيار منفی جنگ بر روند تثبيت و تحکيم و گسترش انقلاب در درون جامعه ايران است. تجاوز عراق، که به تحريک امپرياليسم آمريکا صورت گرفت، غير از ناتوان کردن ايران انقلابی دو هدف مهم ديگر نيز داشت، يکی ايجاد مصنوعی دشمنی ميان خلقهای ايران و خلقهای عرب همسايه و در پیآمد آن، کند کردن سرعت تأثير انقلاب ايران در کشورهای امپرياليسم زده و ارتجاعی منطقه، دوم کند کردن روند گسترش و تکامل انقلاب در خود ايران.
در پیآمد جنگ و محاصره اقتصادی امپرياليستی، مشکلات درونی جامعه ايران به سرعت افزايش يافته و نيروهای راستگرای وابسته به کلان سرمايهداری و بزرگ مالکی، که اهرمهای مهم اقتصاد کشور را در دست داشتند و با تظاهر به موافقت با انقلاب در بسياری از پستهای کليدی نهادهای انقلابی و حاکميت جمهوری اسلامی جا گرفته بودند، با مهارت از اين دشواریها بهرهبرداری کردند و حرکت طبيعی انقلاب را به سوی گسترش و تکامل کندتر و کندتر کردند و آن را به رکود کشاندند.
در اين چهارچوب میتوان امروز به روشنی ديد، که با کمال تأسف امپرياليسم آمريکا، که آتشافروز اصلی اين جنگ است، به بخش زيادی از هدفهايی که با روشن کردن اين آتش در برابر خود قرار داده بود، رسيده است.
حزب تودۀ ايران در عين اينکه هميشه از لزوم مجبور کردن نظامی متجاوزان عراقی به ترک زمينهای اشغال شده ميهنمان پشتيبانی کرده است، عقيده دارد که ادامه اين جنگ در شرايط کنونی تنها و تنها به سود امپرياليسم جهانی و صهيونيسم اسرائيل در منطقه است. امپرياليسم آمريکا میکوشد که از درگيری دو کشور از بزرگترين کشورهای منطقه خليج فارس بهرهگيری کند و مواضع خود را در اين منطقه مستحکمتر سازد و شرايط را برای استقرار حکومتهای کاملاً وابسته به خود در اين دو کشور آماده گرداند.
صهيونيسم اسرائيل هم با راهنمايی و پشتيبانی آمريکا، از اين درگيری هر روز بيشتر بهرهگيری میکند و فشار خود را بر مردم فلسطين و لبنان میافزايد و تجاوز جنايتکارانه خود را گسترش میدهد.
بیجهت نيست که هم آمريکا و هم اسرائيل و هم ساير همدستانشان در دنيای امپرياليستی میکوشند از راههای ممکن نفت بر اين آتش بريزند و شعلههای جنگ بين دو ملت محروم و برادر را، هر قدر ممکن است، شعلهورتر سازند.
بسياری از دولتمردان و مسؤولان در حاکميت ايران هم اين واقعيت تلخ و دردناک را میبينند، ولی با کمال تأسف هنوز دورنمايی برای پايان يافتن جنگ پديدار نشده است. از طرف ديگر، بايد انتظار داشت که با تدارکات وسيع و همه جانبهای که امپرياليسم آمريکا در تمام منطقه اطراف خليج فارس، از دريای مديترانه و دريای قرمز گرفته تا پاکستان، ديده است، ادامه جنگ ميان ايران و عراق و به ويژه حدت يافتن آن، وضع منطقه را به طور جدی و به سود امپرياليسم متزلزل سازد.
واقعيت مسلمی است که هدف اساسی و تغييرناپذير امپرياليسم آمريکا در منطقه براندازی رژيم کنونی جمهوری اسلامی و جانشين ساختن آن با يک رژيم سرسپرده به آمريکا است، امپرياليسم آمريکا میکوشد يا از راه فشارهای خارجی و يا از راه تحريکات داخلی در جهت مسخ حاکميت کنونی ايران و مسلط ساختن نيروهای راست در آن، به اين هدف برسد.
ادامه جنگ، که بدون ترديد موجبات ضعيف کردن ايران را در بر خواهد داشت، برای پيشرفت نقشه جهنمی امپرياليسم آمريکا شرايط هر روز مساعدتری به وجود میآورد.
بر پايه اين واقعيات، حزب تودۀ ايران بر آن است که ادامه اين جنگ با زيانهای باز هم بيشتری برای ميهن ما همراه خواهد بود، و برعکس، پايان بخشيدن به جنگ، علیرغم همه خساراتی و زيانهايی که وارد آورده است، از اين جهت که در جهت خنثا ساختن نقشههای شيطانی امپرياليسم آمريکا و صهيونيسم اسرائيل در منطقه، اثر عميق خواهد گذاشت، بهعلاوه به سود انقلاب ايران و گسترش جنبش ضد امپرياليستی در تمامی منطقه تمام خواهد شد.
س: به طور کلی چه دورنمای سياسی به مردم ايران پيشنهاد میکنيد؟ موضع حزب تودۀ ايران نسبت به نيروهای مختلف اجتماعی و سياسی در ايران چگونه است؟
ج: پاسخ به اين پرسش دشوارتر از پاسخ به پرسشهای ديگر است. علت هم اينست که انقلاب ايران يکی از بغرنجترين دورانهای خود را میگذراند. واقعيت اينست که در چهارمين سال انقلاب، نيروهای راستگرا در سياست داخلی و سياست خارجی، و در زمينههای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی حملات همهجانبه خود را به دستآوردهای انقلاب شدت دادند و مواضع مهمی را از دست نيروهای وفادار به انقلاب، يعنی پيروان راستين خط ضد امپرياليستی و مردمی امام خمينی بيرون کشيدند.
در مجلس شورای اسلامی، در طی اين سال تعداد قابل توجهی از نمايندگانی که در گذشته در جهت خط مردمي، يعنی هواداری از دگرگونیهای بنيادی به سود محرومان جامعه و محدود کردن امکان غارتگری ثروتمندان قرار داشتند، به تدريج به اردوگاه مقابل پيوستند. قوانينی که به نحوی از انحاء منافع طبقات استثمارگر بزرگ جامعه را مورد تهديد قرار دهد، تنها اقليت ناچيزی میتواند در مجلس به تصويب برسد.
تازه اين قوانين، اگر در مجلس به تصويب برسد، در شورای نگهبان قانون اساسی، که از فقهای اسلامی شيعه، با انتخاب امام خمينی، برگزيده میشوند، مورد تأييد قرار نمیگيرد.
آزادیهای سياسی و اجتماعی و مطبوعاتی بيش از پيش زير پا گذاشته میشوند و به ويژه در اين زمينه نيروهای راستين انقلابی چپ هر روز بيشتر زير فشار قرار میگيرند. هرگونه فعاليت سياسی نيروهای دگرانديش مردمی، اعم از مسلمانان چپگرا و يا پيروان سوسياليسم علمی، غيرممکن گرديده است.
با اينکه طبق قوانين تصويب شده در مجلس، فعاليت احزاب سياسی و آزادی مطبوعات، تا حدود معينی مجاز اعلام شده، اما در عمل، اين فعاليت به وسيله نيروهای راستگرا که در دادگاههای انقلابی مواضع کليدی را در دست دارند، غيرممکن میگردد.
در زمينه سياست خارجی، با اينکه آمريکا و اسرائيل به عنوان دشمنان شماره يک و شيطان بزرگ در مرکز تبليغات قرار دارند، و در دوران اخير فرانسه هم به آنها اضافه شده است، ولی در عمل گرايش دولت جمهوری اسلامی به توسعه مناسبات و داد و ستدهای اقتصادی با دنيای امپرياليستی و به ويژه با ژاپن، اروپای غربی و کشورهای وابسته به آنان، مانند ترکيه و پاکستان و نظاير آنها، به طور روزافزونی گسترش پيدا میکند.
در ميدان مناسبات سياسی با دنيای خارج، به شورویستيزی آشکار در تبليغات پردامنه داخلی وابسته به حاکميت و در تظاهرات سياست خارجی رسمی کشور، دامن زده میشود و کوشش میشود که با بزرگ کردن خطر واهی شوروی و کمونيسم، افکار مردم برای گرايشهای جديد حاکميت جمهوری اسلامی در سياست خارجی آماده گردد.
در زمينه اقتصادی، از يکسو در جهت تأمين عدالت اجتماعی به سود محرومان تقريباً میتوان گفت، که هيچ اقدام اساسی و بنيادی انجام نگرفته است، ولی در مقابل گامهايی در جهت تحکيم و تقويت کلان سرمايهداران و مالکان بزرگ برداشته شده و میشود. مالکانی که از ترس انقلاب گريخته بودند، به اراضی خود باز میگردند و به کمک نهادهای دولتی و انقلابی زمينهای خود را از دهقانان، که در چند سال اخير آن را کشت میکردند، پس میگيرند.
بسياری از کارخانجاتی که در اثر بدهکاری کلان صاحبانشان به دولت، به تملک دولت درآمده بود، يکی پس از ديگری به صاحبان اوليه بازگردانده میشود، فشار گرانی سرسامآور، که در درجه اول پیآمد غارتگری بیسابقه محافل سرمايهداران بزرگ است، بر روی ميليونها کارگر و دهقان و کارمند و روشنفکر و توليدکنندگان خردهپا هر روز سنگينتر میشود.
اقدامات نيروهای انقلابی در حاکميت جمهوری اسلامی در برابر مقاومت سرسخت محافل سرمايهداری و مدافعان و وابستگانشان در حاکميت و دستگاه دولتی، تا حد زيادی خنثا میشود.
به اين ترتيب میتوان گفت که انقلاب در همه زمينهها دچار بحران درونی شده است و در پیآمد اين بحران، ناخشنودی تودههای وسيع زحمتکشان شهر و روستا هر روز شدت پيدا میکند.
ضد انقلاب داخلی و دشمنان خارجی انقلاب و به ويژه امپرياليسم آمريکا و صهيونيسم اسرائيل که ستون پنچم نيرومندی در دراخل کشور در اختيار دارند، با تمام وسايل تبليغاتی و سازمانهای وابسته به خود به بخشی از روحانيت وابسته به ارتجاع، میکوشند اين ناخشنودی را در جهت ناتوان کردن انقلاب، جدا کردن مردم از نيروهای راستين هوادار پيشرفت و گسترش انقلاب، مورد بهرهگيری قرار دهند.
فقدان يک تشکل سياسی- اجتماعی، که نيروی راستين انقلاب را به صورت جبههای در برگيرد، نبودن تشکل سياسی در ميان پيروان خط ضد امپرياليستی و مردمی امام خمينی، وجود اختلافات جدی در زمينه مسايل استراتژی و تاکتيک در ميان نيروهای انقلابی چپ، وجود سوءتفاهمات ميان نيروهای انقلابی چپ و نيروهای پيرو خط امام خمينی، که گاهی به دشمنیهای شديد میانجامد، همه و همه کار را برای دشمنان انقلاب آسان میکند.
ولی در برابر اين روند منفي، رشد بيداری و آگاهی انقلابی در تودههای محروم شهر و روستا به ويژه در ميان کارگران، روشنفکران و دهقانان بیزمين و کمزمين، عامل مهمی در جهت جلوگيری از دسايس نيروهای راستگرا و ضد انقلاب به شمار میآيد.
در اين شرايط، مسؤوليت تاريخی سنگينی به عهده تمامی طيف نيروهای مردمی پيشرو، از پيروان اسلام انقلابی امام خمينی تا نيروهای پيرو سوسياليسم علمی است. البته سنگينترين بخش اين مسؤوليت به عهده نيروهای انقلابی مسلمان است، که از نفوذ قابلتوجهی در ميان تودهها برخوردارند.
اگر اين نيروهای هوادار محرومان، نيروهای هوادار استقلال واقعی و همهجانبه، نيروهای هوادار آزادی برای اکثريت محروم جامعه بتوانند در اين دوران سرنوشتساز با توجه به مسؤوليت تاريخی خود جبهه متحدی به وجود آورند و با تکيه به نيروی عظيم تودههای زحمتکش خواستار دگرگونیهای بنيادی، حمله نيروهای راستگرا را با ناکامی روبهرو سازند، بدون ترديد انقلاب راه پرافتخاری را که در چهار سال پيش آغاز کرد، ادامه خواهد داد.
آنچه حزب ما به عنوان راه برونرفت از بحران کنونی پيشنهاد میکند، گام برداشتن در اين راه، يعنی راه ايجاد يک جبهه متحد از همه نيروهای انقلابی مسلمان و نيروهای دگرانديش پيرو سوسياليسم علمی و ساير نيروهای ميهندوست و آزادیخواه است.
تنها زمانی که، چنين جبههای در داخل کشور به نيروهای عظيم خلق متکی باشد و در صحنه جهانی، با جبهه عظيم نيروهای ضد امپرياليستی همکاری نمايد و از پشتيبانی بیدريغ اين جبهه عظيم جهانی به سود مبارزه آشتیناپذير با امپرياليسم جهانی بهرهگيری کند، میتواند انقلاب را از بحران کنونی خارج سازد و به سوی شکوفايی هدايت نمايد.
Comments